معنی سرپرست رعایا

حل جدول

سرپرست رعایا

ارباب


سرپرست

قیم

قیم، ولی

متولی

لغت نامه دهخدا

رعایا

رعایا. [رَ] (ع اِ) ج ِ رَعیَه. (منتهی الارب) (دهار). ج ِ رعیه به معنی محکومان و نگهداشته شدگان. (آنندراج) (غیاث اللغات). در تداول رُعایاتلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین). ج ِ رعیه به معنی قوم و عامه ٔ مردم که آنان را راعی باشد. (از اقرب الموارد): اگر زیادتر از این خواسته آید رعایا را رنج بسیار رسد. (تاریخ بیهقی ص 469 چ ادیب). و رعایا را به عدل و تخفیف مخصوص دادم. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 76).... و درهای ظلم و جور بر طوایف رعایا بسته. (سندبادنامه ص 9). که رعایا از وی در ظل عنایت...و حمایت باشند. (سندبادنامه ص 6). و تحسین التفات زنگ غم و اندوه، از خاطر رعایا زدوده. (سندبادنامه ص 74). رجوع به رعیت و رعیه شود. || ج ِ رعاویه (شتر چرنده و بچرا گذاشته). (از اقرب الموارد).


سرپرست

سرپرست. [س َ پ َ رَ] (نف مرکب، اِ مرکب) مهماندار. (آنندراج). || خادم و خدمتکار. (برهان) (غیاث). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا):
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1959).
|| مراقب. مواظب.

فرهنگ عمید

رعایا

رعیت


سرپرست

پرستار،
نگهبان،
بزرگ‌تر خانواده،
کسی که در اداره یا بنگاهی به ‌جای رئیس کار می‌کند،

فرهنگ معین

رعایا

(رَ) [ع.] (اِ.) جِ رعیت.


سرپرست

(~. پَ رَ) (ص مر.) عهده دار، مسئول.

فارسی به انگلیسی

رعایا

Peasantry, Vassalage

فرهنگ فارسی هوشیار

رعایا

بمعنای محکومان و نگه داشته شدگان، جمع رعیت

فارسی به آلمانی

رعایا

Kleinbauernstand

فارسی به عربی

سرپرست

حارس، مرافق، مراقب، مشرف

واژه پیشنهادی

سرپرست

آقا بالاسر

معادل ابجد

سرپرست رعایا

1204

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری